تلخ و شیرین:پارت 12 بعد مدت ها💯👻

مهشاد:خب بگو جون به لب شدم
دیانا:ارسلان میخواد شنبه این هفته بیاد خواستگاریم
مهشاد:وایییییی
دیانا:آره
مهشاد:خوبه مبارکههههه
دیانا:متین کجاست؟
مهشاد:طبق معمول با نیکا قهره و اینکه الان تو اتاقشه
و فاز غمگین گرفته
دیانا:گناه داره
مهشاد:پس فردا دوباره برمی‌گردن
دیانا:اهوممم
مهشاد:منم می‌خوام دو ماه دیگه مهراب بیاد خواستگاری
البته مامان بابام میگن هنوز زوده من دیگه 21 سالمه
دیانا:منم اول خیلی گیر داده بودن میگفتن این پسر
بش میخوره قرطیه مامان و باباش نیستن خودش
و خواهرش تنهان ولی بعد راضی شدن،ارسلان پیام
داده
پیام:امشب می‌خوام برم خونه رفیقم اسمش رضاس
رلش هم عسل
دیانا:اوکی
مهشاد:چی گفت
دیانا:شب میخواد بره پیش رفیقش گفت بیا
مهشاد:ساعت چند
دیانا:نمیدانم بزار بپرسم
پیام:ساعت چند؟
ارسلان:ساعت 5
دیانا:ساعت پنج وای الان 4 و ربع برم آماده بشم
مهشاد:باشه برو برو خدافز
دیانا:بای عشقممممممم

🤍پایان💜
دیدگاه ها (۶)

تلخ و شیرین (پارت 13)

تلخ و شیرین (پارت 14)

با من

ارسلان

P⁸- ببخشید آقایی کیم ولی میشه منو تهیونگ چند روز باهم نامزد ...

فیک نویس ( پارت ۷ )مایل به پارت بعدی؟؟؟دالیا: از اون موقعی ک...

Part9‌عاممممم... کوک:عاممم چی(اومد نزدیک تر و سرشو آورد جلو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط